از ما بهتران

از ما بهتران، مجموعه داستانی است با مضامین جن و پری و حوادث غیر طبیعی و به ظاهر ماوراء طبیعی، نویسنده در اولین داستان به خواننده می باوراند که جن و پری وجود دارد اما به چشم هر کس نمی آید. در این مجموعه، حوادث جنبه سمبلیک و استعاری می یابند و گاه به سمت طرح مسائل اجتماعی و القای ستیز میان آدمیان و جنیان می رود. آدمیانی که از نظر حاکمان سر به زیر نیستند و جنیانی که صرفأ برای شوخی و خنده یا ترساندن آدمیان به روزگار ما نیامده اند.

انتشار مجموعه داستان «از ما بهتران» در سال 1357 در واقع پایانی است بر یک دوره کوتاه اما قابل تامل و متفاوت از حرکت روبه جلو محمد محمدعلی جهت دستیابی به جهان داستانی منحصر به خود.

داستان های این مجموعه و مجموعه پیش از آن را شاید بتوان حاصل یک سال و اندی زندگی محمدعلی در روستا و آشنایی او با باورها و عقاید سنتی و گاه خرافی روستاییان دانست. با وجود این داستان های مجموعه از ما بهتران را نمی توان _ و شاید هم نمی بایست _ درچارچوب ادبیات داستانی اقلیمی و روستایی مورد بررسی قرار داد. محمدعلی آنچنان که خود می گوید با به کارگیری باورهای عامی _ و نه بومی و منحصر به موقعیت جغرافیایی خاص _ سعی در به نمایش گذاردن «فضاهای جن زده یک کشور» داشته است و از همین مجموعه داستان است که دلبستگی های خود را با عنوان نویسنده ای که دغدغه مسایل اجتماعی را دارد به صورت جدی دنبال می کند و حوادث سیاسی و اجتماعی زمان خویش را به شکلی نامحسوس، دستمایه خلق داستان های این مجموعه می گرداند. محمدعلی در «از ما بهتران» نشان می دهد که در مقایسه با اثر پیشین خود به درکی متفاوت از داستان کوتاه دست یافته است و در تطبیق فرم و محتوای داستان های این مجموعه موفق بوده است. زبان سلیس و به دور از ناپختگی و یا گسیختگی که در پررنگ تر کردن نقش روایت در داستان اثر غیرقابل انکاری دارد. اصول داستان نویسی محمدعلی در دوری گزیدن از بازی های زبانی و قایل بودن نقش محوری برای روایت، که در آثار بعدی محمدعلی نیز رعایت می شوند، در این مجموعه به وضوح به چشم می آید.

معمار او را به‌ کناری‌ کشید و آهسته‌ زیر گوشش‌ گفت: “سلمانی‌ و آقای‌ سرناچی‌ و جامه‌دار سم‌ داشتن.”

مشدی‌ حبیب‌ پرسید: “سم‌ داشتن؟”

معمار هیجان‌زده‌ گفت: “چطور تاحالا ندیدی؟”

‌مشدی‌ حبیب‌ با یک‌ دست‌ شانه‌ی‌ معمار را گرفت‌ و با دست‌ دیگر پاچه‌ی‌ شلوار خود را بالاتر زد تا بهتر دیده‌ شود: “سم‌ که‌ چیزی‌ نیست، منم‌ دارم‌ معمار!”