چشم دوم  

این مجموعه وصف حال آدمهایی است که در اثر حوادث ناشی از انقلاب و جنگ ، موقعیت های شغلی و نقش اجتماعی خود را از دست داده اند. عنصر تصادف در داستان “موج نارنجی” این مجموعه نقش تعیین کننده دارد.

این داستان که به جنگ نگاهی انتقادی دارد درباره آدم های ساده ای است که در شرایط بحرانی، هستی و تعادل خود را می بازند. ماجرای این داستان در ذهن کارمندی می گذرد که با پول بازخرید خدمت خود در دستگاه دولتی، با دوستش هدایت، یک تاکسی می خرد، اما پیش از آنکه تاکسی به نام او شود، هدایت بر اثر موج انفجار

(نام اولیه داستان-دنیای سخن 1367) کشته می شود و راوی با ذهنی پریش، آواره خیابانها می گردد. یاد هدایت و خاطره های وی همیشه با اوست. در شبی بارانی با زنی همراه می شود و اورا به خانه می برد. پیش از این هدایت برای او از زنی گفته بودکه در جنوب با او بوده، “یک کسی شاید شبیه همین زنی که چند لحظه قبل دیدم”، زن که چهار سال اسیر بوده است، از آشنایی اش با هدایت می گوید.

صد سال داستان نویسی ایران، حسن میرعابدینی، جلد 3، نشر چشمه، 1377