مختاری روشن اندیش

محمد محمدعلی

شهرگان(«شهروند بی. سی» – ونکوور ، کانادا shahrgon)- سه‌شنبه، ۰۸ دی ۱۳۸۸ / ۲۹ دسامبر ۲۰۰۹ / ۲۲:۵۸

این متن برداشت نسبتا آزادی است از انبوه خاطره های راقم سطور، از انبوه نوشته ها و گفته های محمد مختاری.

خیام گوید:

ای کاش که جای آرمیدن بودی

یا این ره دور را ، رسیدن بودی

یا از پس صد هزار سال، از دل خاک

چون سبزه امید بر دمیدن بودی.
من اما اکنون محمد مختاری را در خواب و بیداری سبز سبز می بینم. سبزی روشن، روشن تر از هر سبزی و در خیال نه مرثیه که ثنای او می گویم.

محمد مختاری یکی از روشن اندیشان زمان خود بود. حاصل روشن اندیشی او، درک حضور دیگری بود، در کنار خود. محمد مختاری با درک حضور دیگری به نقد اندیشه و فرهنگ و تاریخ و افسانه و اسطوره از طریق تحلیل معرفت شناسی پرداخت.

او از سال ۱۳۶۴ تا اواسط ۱۳۷۷ شمسی گاه هر هفته در حضور جمع اعضای شاعران و نویسندگان برآمده از دل کانون نویسندگان، موسوم به شاعران “سه شنبه” و جمع مشورتی کانون درباره ارزش ها و اصول انسان، سخن ها شنید و سخن ها گفت. نقد ها شنید و باردیگر سخن ها گفت و سخن ها شنید و …و سرانجام به این نتیجه رسید که ارزش نظام های اجتماعی، فقط در نوع رویکرد آنان به انسان است. انسانی که با حقوق تعریف شده امروزی خود، مقوله ای برآمده از تمدن بشری است، و نه توحش بشری.

او نخست به فرهنگ نظام ارزشی سنتی پرداخت و گفت در نظام های سنتی، عارضه های اجتماعی و تاریخی در جهت دفع و حذف و نفی انسان و ندادن حق رای به او نمودار می شود. چرا که ساخت استبدادی ذهن در آن نظام ارزشی به طور نهادی و تاریخی به تجربه های آزادی اندیشه و بیان دست نیافته است.

سپس او به مبحث نظام ارزشی فرهنگ جدید پرداخت و گفت فرهنگ نو چیزی نیست جز رویگرد نو به انسان که در نو اندیشی های اجتماعی- سیاسی و ادبی و هنری جهان نمونه های قابل توجهی به یادگار گذاشته است. این رویگرد نمایانگر جهت جذب و درک و حضور چشمگیر و حق شان انسان است. نگاه انسان به خود و دیگری و تقویت نگاه انسانی به خود و دیگری.

مختاری تاریخچه تکامل عقیده به انسان و نگاه انسانی به انسان را به سه مرحله خلاصه کرد:

۱- گرایش به فردیت انسان از دیرباز تاریخ تا انقلاب کبیر فرانسه که همان آغاز عصرطلایی روشنگری است.

۲- انسان گرایی با تاکید بر حرکت ها و جنبش های عدالت خواهانه، حق طلبانه، وبرابری طلبانه زن و مرد که از قرن نوزدهم شروع تا نیمه اول قرن بیستم ادامه یافت- که همان عصر طلایی عدالت اجتماعی است.

۳- درک حضور دیگری، از نیمه اول قرن بیستم تا امروز که همان عصر طلایی گرایش نو به انسان نواست یا شاید حتی بتوان گفت، دیدن انسان نو بر مبنای پذیرش تنوع و کثرت که من اسمش را می گذارم عصر طلایی پست مدرن که با وازدگی انسان از جنگ های جهانی آغاز می شود.

از این تقسیم بندی ها چنین برمی آید که در بررسی این سه دوره، دو اصل ” خرد” و “آزادی” مبنای بررسی محمد مختاری بوده است و تحول و چگونگی کاربرد و کارایی آن ها موکول است به ذکر نمونه های تاریخی در این جغرافیای وسیع که متاسفانه مجال آن پیرامون راقم سطور نیست.

اما جان کلام سبز اندیشانه محمد مختاری کجاست؟

جان کلام محمد مختاری تساهل و تسامح و مداراست با درک حضور دیگری در نظام ارزشی فرهنگ نو- که خود طی سیزده سال آخر عمر و طی جلسه های مشورتی کانون نویسندگان و جلسه های خصوصی و عمومی به هر مناسبتی طرحش می کرد و هر یک از اعضا گوشه ای از آن بحث را به نقد و تفسیر می کشیدند و او با درک حضور دیگری، طی آن سالهای پر تلاتم، خود را به عنوان اندیشمندی شاعر و پژوهشگری خستگی ناپذیر به همکاران خود شناساند.

او طی مقاله هایی ار جمله “بازخوانی فرهنگ”، “فرهنگ بی چرا” ، “شبان رمگی” و “حاکمیت ملی” و ده ها مقاله خوب دیگر نشان داد که چنانچه از دست دژخیمان نظر تنگ تاریک اندیش، رهایی می یافت، می توانست وجه درخشان تفکر انسان گرایانه خود، از جمله تقبیح خشونت و تبلیغ نرمش و مدارا را برای روشنفکران دینی و جوانان وابسته و پیوسته به قدرت سنتی آشکار سازد، چه بسا هر یک از آنان در فرسایش استبداد سنتی، از بدنه حاکمیت سنتی جدا می شدند- که متاسفانه صاحب آن سخنان شیرین سنجیده شکار و آن دریچه نو برآگاهی جمعی بسته شد.

فاصله گیری از شکل سنتی قدرت یکی از مضمون های مورد پسند محمد مختاری بود. می گفت فاصله گیری از معرفت سنتی در ایران از دوران مشروطه آغاز شد و در نهضت ملی کردن صنعت نفت و انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ تجسم ویژه ای یافت. اما تا به امروز(۱۳۷۷) چشم انداز روشن و جهت مثبتی نیافته و به همین مناسبت است که مبنای مشروعیت سنتی و قدرت ناشی از آن به رغم حضور مظاهر تمدن شهری و بالا رفتن سطح عمومی سواد و انبوه دانشگاهیان درمراکز علمی و فرهنگی هنوز درهم نریخته است، حتی هراز گاه تجدید قوا کرده، خود را نو و تازه جلوه می دهد و با تجدید مطلع حتی خود را در موقعیت و شرایط جدید به گونه ای برتر و فراتر از صورت قبلی نمودار می سازد. نمونه اش جنبش دوم خرداد ۱۳۷۶ و قبل تر، انقلاب ۱۳۵۷ که بخش بزرگی از جامعه راهم چنان معتقد به اعمال سنتی قدرت نگه داشت و بطور طبیعی فضای بخش دیگر جامعه را در اصول و مبانی مشروعیت نظام ارزشی نو، تنگ تر و تنگ تر کرده است.

محمد مختاری بارها از مشروعیت قدرت سنتی و تقابل آن با مشورعیت قدرت نو سخن گفت. او با درکی روشن تر از قشرهای گوناگون مستقر در لایه های جامعه، مشروعیت سنتی و جدید را از هم تفکیک می کرد، و با طرح مشروعیت جدید به هر حال جنبش های اصلاح طلبانه را روندی رو به جلو و مردمی می دانست. جان مایه سخن او در توسعه سیاسی می گنجید. او گذار از مشروعیت سنتی به مشروعیت جدید نو را حرکتی بطنی، حرکتی مستمر و مداوم و بی وقفه می دید که می بایست همچنان پیش رونده و آگاه ساز باشد. البته با این شرط که گذار همراه مشاهده دقیق و گرفتن درس عبرت از تاریخ و برداشتن گام های محکم به گونه ای که نیاز به عقب نشینی و تکرار تجربه های مکرر نداشته باشد.

برداشتن گام های آهسته، اما محکم در عبور از مشروعیت قدرت سنتی به مشروعیت قدرت جدید و نو، روشی است که هم اکنون نیز راقم سطور در فرآیند ظهور جنبش سبز می بیند. این رویگرد، و این پذیرفتن بخشی از گذشته قابل انعطاف، و قابل بازسازی شدن، فراتر از مدرن بلکه پیرامون پست مدرن پرسه می زند.

مختاری در تقدیس زندگی شادمانه، اسطوره ها و افسانه ها و تاریخ ایرانی را مقابل فرهنگ ماتم زده و اندوه بار و انفعالی فرهنگ سامی قرار می داد. او فرهنگ گذشته و تداوم آن در فرهنگ معاصر را از آن رو مجازی می دانست که قادر بود هنر و ادبیات فرهنگ بی چرای سنتی را به چالش کشد. او اندیشه نو را سازگار با فرهنگ شادی و در تقابل با فرهنگ سنتی اندوه زده می دانست.

ارزش و اعتبار اندیشه محمد مختاری در این است که در تفکر او، تجدد و مدرنیته از ساختارهای غربی عبور کرده است. همچنین رویکردش به گذشته تاریخی، افسانه ای و اسطوره ای ایرانی، ساختاری خالی از تعصب های ناسیونالیستی و شرقی طلبانه است. به عبارتی دست آورد او در عرصه فرهنگ به ویژه ادبیات ، از مدارای او با دریافت های فرهنگ مدرن و کلاسیک، بهره وری از عناصرزنده و درهم شونده شرق و غرب نشات گرفته است، و نه مدارای او با ظلم و همسویی با قدرت سنتی.

او همواره به جنبه های مقابله با سنت های دست و پاگیر شرقی و دوری از فرهنگ متجدد مآبانه و متظاهرانه غربی فکر می کرد. در یک کلام، او به چگونگی امکان حیات و تداوم فرهنگی پویا می اندیشید که در عین ایرانی بودن روی سخن اش تمام مردم جهان باشد.

محمد مختاری آن گاه که از مدارا سخن می گفت آشکارا از جنبش های سیاسی اجتماعی بی خشونت حرف می زد. او فرهنگ مدارا را آگاهانه به کار می گرفت و انتقال آگاهی را بهترین مبارزه می دانست . او داوطلب گفتمانی اقناعی بود. در جلسات مشورتی کانون نویسندگان می گفت هر کس قانع شده رای مثبت بدهد. روش اقناعی او وقت گیرو گاه حوصله سربربود. اما همراه آگاهی بیشتر بود و ترویج آن را در مسایل سیاسی و اجتماعی توصیه می کرد.

او کانون نویسندگان ایران را محل درک اختلاف های روشنفکری می دانست. حضور نویسنده را حضوری علنی می پنداشت. نوشتن برای اوامری پنهان و پسله نبود. می گفت در کانون نویسندگان ایران ما فرد داریم. گروه و دسته و جمعیت نداریم.

محمد مختاری آن گاه که از زال و رودابه و دیگر حماسه های ملی سخن می گفت در پی اجرایی نو و تفسیری جدید از آنها بود. آن گاه که از درک حضور دیگری، آن گاه از مدارا و تمرین مدارا، آن گاه که از چند صدایی در هنر و ادب و سیاسیت و اقتصاد، آن گاه که از عدم قطعیت در سیاست و دین و هنر و ادب، آن گاه که از عبور اندیشه قدرت طلبانه فرهنگ سنتی به اندیشه نو و فرهنگ نو سخن می گفت. حتی آن گاه که از شبان رمگی به عنوان مقوله ای بدیهی، قطعی و جهان شمول و مربوط به گذشته تاریخ بشری صحبت می کرد و سلطه دیرپای استبداد شرقی را به چالش می کشید. او یک روشن گر و روشن اندیش بود. یادش گرامی. عمر همسر و فرزندانش دراز باد.

نوشته‌های مشابه